مشعل هدایت قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
| ||
|
تناقض آشكار در سيره و گفتار : مردم كوفه در موارد گوناگوني به اثبات رساندند كه هميشه در سيره و گفتار خود دچار تناقض بودهاند، چرا كه از يك سو سخني را بر زبان آورده كه هيچ گاه در عمل بدان اعتقادي نداشتند. موارد آن بسيار است، از جمله اين كه آنها هزاران نامه و طومار نوشته و امام حسين(علیه السلام) را به كوفه دعوت كردند و برخي در نامهها به تعداد نيروهاي آماده دفاع اشاره كرده كه تعدادشان يك صد هزار نفر است خود امام نيز در بين راه به شخصي فرمود: اين نامههاي اهل كوفه است و خود آنها قاتلان من ميباشند.2 از موارد اين تناقض آشكار در قول و عمل مردم كوفه اين بود كه پس از شهادت امام حسين(علیه السلام) وقتي به خيمههاي امام حملهور شده و غارت كردند، يكي از اهل كوفه به فاطمه (دختر امام حسين) هجوم برده، گوشوارهاش را از گوش او وحشيانه كشيد، به گونهاي كه گوش او را پاره كرد. فاطمه ديد كه آن مرد كوفي به شدت گريه ميكند، پرسيد چرا گريه ميكني؟ هم چنين نوشتهاند: هنگامي كه اسيران اهل بيت(علیهم السلام) را وارد كوفه كردند، مرد و زن به حال آنان گريه ميكردند. امام سجاد(علیه السلام) ـ كه سخت شگفت زده شده بود ـ فرمود: اگر اينان بر ما گريه ميكنند پس چه كسي ما را كشت.4 همانها بودند كه از عبدالله بن عمر درباره حكم خون پشه سؤال كردند كه اگر بر لباس بود پاك يا نجس است، در پاسخ آنان گفت: ببينيد از من درباره خون پشه ميپرسيد، در حالي كه فرزند پيامبر خدا را كشتند در حالي كه درباره او و برادرش شنيدم كه پيامبر ميفرمود: «هما ريحانتان من الدنيا».5 2. پيمان شكني : دومين صفتي كه مردم كوفه به آن مشهور و معروف گشته بودند، صفت ناپسند و زشت عهد و پيمان شكني و عدم وفا به تعهدات خويش است. اين روش را همگان ميدانستند. در تاريخ ميخوانيم كه آنان به علي (علیه السلام) خيانت كردند، همچنين به امام حسن مجتبي و امام حسين و پس از او به زيد بن علي و هم چنين به هر رهبري كه قيامي را هدايت ميكرد، خيانت كردند. از اين رو بازدارندگان، به امام حسين گفتند: شما پيمان شكني و خيانت كوفيان را نسبت به پدر و برادرت ديدهاي، مبادا فريب آنها را به خوري. داود بن علي هم به زيد بن علي گفت: 3. زودباوري در جنگهاي رواني : زودباوري مردم كوفه و فريب خوردن در جنگهاي رواني كه گاهي عليه آنها به كار برده ميشد يكي از صفات ناپسند و علل ضعف و بيارادگي آنها به شمار ميرفت كه دشمن از همين نقطه ضعف استفاده ميكرد و به اهداف سياسي خود ميرسيد البته در طول تاريخ موارد بسياري به ثبت رسيده كه به چند ماجرا اشاره مينماييم: 1. در جنگ صفين، نيروهاي اميرمؤمنان در كنار نهر آب اردو زده بودند و معاويه دستش از آب كوتاه بود. او با يك حيله و شگردي مخصوص به خود، نامهاي نوشت و آن را به تير بسته به طرف اردوگاه اميرمؤمنان پرتاب كرد. وي به طور ناشناس در نامه نوشته بود: من شما را نصيحت ميكنم كه اين محل را تخليه كنيد، زيرا معاويه قصد دارد كانالي احداث كند كه اين منطقه را زير آب برده و همه شماها را غرق كرده و نابود سازد. ياران علي(علیه السلام) از يافتن چنين نامهاي فريب خورده و سريعا محل اردوي خود را تغيير دادند، با اين كه حضرت فرمود: اين حيلهاي بيش نيست، او ميخواهد بر اين موضع دست يابد. چرا كه معاويه هرگز قادر به چنين كاري نميباشد. امّا متأسفانه آنان زير بار نرفتند و با تخليه اردوگاه فورا معاويه آن جا را تصرّف كرد كه بار ديگر مالك اشتر به كمك ديگر نيروهاي رزمنده، آن جا را باز پس گرفت.7 2. وقتي جنگ صفين به مراحل پاياني خودش نزديك شده بود و معاويه در حال فرار بود، از عمروعاص خواست تا چارهاي بينديشد. عمرو گفت: دستور ده تا قرآنها را بر سر نيزه كنند، زيرا اين كار موجب پيروزي ما و متفرق شدن نيروهاي علي (علیه السلام) ميشود. آنها براي فرار از جنگ قرآنها را بهانه قرار داده تا او بين همه حكم كند. كوفيان فريب اين حيله را خوردند. با اين كه حضرت اصرار ميورزيد كه اينها براي فريب و مكر و خدعه شما است كوفيان هرگز زير بار نرفتند، بلكه حضرت را تهديد به مرگ كردند كه اگر جنگ را تعطيل نكني و مالك را از خط مقدم برنگرداني تورا به قتل خواهيم رساند!!8 3. سومين شاهد تأثير جنگ رواني بر مردم كوفه همان عملكرد فريبانه معاوية بن ابي سفيان نسبت به سپاهيان امام حسن مجتبي بود. او با فريب فرماندههان نظامي سپاه امام حسن و فرار برخي از آنان، زمينه را طوري فراهم كرد كه كوفيان فكر كردند كه امام در پي صلح با معاويه است. لذا وقتي كه امام در شهر ساباط ـ براي آزمودن نيروهاي خود ـ سخنراني كرد آنان با تأثيرگذاري زمينه فراهم شده از طرف معاويه عليه امام، شورش كرده و به خيمه حضرت حملهور شدند و آنچه را كه در خيمه داشت به غارت بردند و در نهايت آن حضرت را نيز زخمي كردند.9 4. نداشتن آزادي عمل و استقلال فكري : از جمله عواملي كه مردم كوفه را بر آن داشت تا با امام حسين(علیه السلام) بجنگند، اين بود كه مردم كوفه از يك بلوغ فكري و استقلال ـ در تصميمگيري ـ برخوردار نبودند، زيرا شهر كوفه پس از تأسيس آن در سال 20 هجري، محل اسكان قبائل، گروهها، مليّتها، مذاهب و اديان گوناگوني بود كه همين ناهماهنگي و يك دست نبودن مردم سبب شد تا هر قبيلهاي براي خود و هم پيمانانش شرايط خاصي اعمال كند. استاد شريف قرشي با بررسي وضعيت مردم كوفه به تفصيل در اين باره پرداخته و ساكنان آن را در آغاز تأسيس ـ كه پس ازفتح عراق بر دست سعد بن ابي وقاص صورت گرفت ـ عدهاي از ياران پيامبر(صلی الله علیه واله) دانسته كه به كوفه رفتند و هم چنين قبائلي از يمن ـ همانند قضاعه، غسان، بجيله، خثعم، كنده، حضرموت، ازد، مذحج، حمير، همدان و نخع ـ و قبايل عدناني ـ همانند تميم و بنوالعصر ـ و قبايل بني بكر ـ همانند بنواسد، غطفان و محارب و نمير ـ و نيز گروهي از ايرانيان كه پس از فتح، شهر كوفه را براي اقامت انتخاب كردند. هم چنين نبطيها و سريانيان در كنار ديگر قبايل و طوايف در اين شهر اقامت گزيدند. علاوه بر اين غير از مسلمانان همانند يهوديان و نصاري11 نيز در اين شهر زندگي ميكردند. با اين بيان در جاي جاي شهر كوفه قبيلهاي استقرار يافته و براي خود حكومتي قبيلهاي برقرار ساخته بود كه هيچگاه با هم هماهنگ نبودند. لذا با كنار آمدن رئيس قبيله با حكومت و يا يك جريان فكري ديگر، افراد آن قبيله و همپيمانان مجبور بودند، كه همراه او باشند. در نتيجه بايد گفت اين قبايل و مردمي كه هر يك از جايي آمده بودند، اگرچه در ظاهر در كنار يكديگر ميزيستند، امّا (به فرموده اميرمؤمنان) با اهواء و گرايشهاي گوناگون12 جدا از يكديگر بودند و با اعمال فشار حكومت قبيلهاي به حكم اجبار راهي كربلا ميشدند. دومين عاملي كه باعث شد مردم كوفه براي جنگ با امام حسين(علیه السلام) بسيج شوند، اقدامات سريع حكومت غاصبانه بنياميه بود كه با در نظر گرفتن شرايط جديد حاكمِ بر كوفه و عزل فرماندار سابق و آمدن فرماندار جديد بود. عبيدالله بن زياد براي مهار انتفاضه و قيام مردم و تسلّط كامل بر شهر ومردم كوفه، اقداماتي به عمل آورد كه در ذيل متذكر ميشويم: 1. ايجاد رعب و وحشت : عبيدالله با كشتن افراد بيگناه و كشيدن آنها در كوچه و بازار و هم چنين با دار زدن افراد و آويزان كردن آنها در اماكن عمومي و يا انداختن افراد از بالاي قصر دارالاماره، سخت مردم را به وحشت انداخت؛ مثلاً با كشتن مسلم بن عقيل (نماينده امام حسين علیه السلام) و هاني بن عروه و كشاندن اين دو چهره بزرگ و انقلابي در كوچه و بازار كوفه و هم چنين انداختن نماينده ديگر امام حسين(علیه السلام) به نام قيس بن مسهر صيداوي، اين جوّ خفقانآميز را در كوفه به وجود آورد. از اين رو، ترس و وحشت مردم به جايي رسيده بود كه كسي حاضر به دفاع از او نشد و به دستور عبيدالله در انظار عمومي درسن 89 سالگي گردنش را زدند و وي را به شهادت رساندند.14 2. دستگيري هواداران امام حسين(علیه السلام) با فروكش كردن قيام مردم كوفه، عبيدالله دستور داد تا سران شورش و تمام هواداران امام حسين(علیه السلام) را تحت تعقيب قرار دهند. از آن عده افرادي كه تا ديروز به خاطر مصالح خود در كنارانقلابيون بوده و امروز در كنار عبيدالله قرار گرفته بودند كمال استفاده را برده و با كمك مزدوران عبيدالله خانه به خانه براي دستگيري انقلابيون بشتابند. عبيدالله با چنين اقدامي بر بيشتر انقلابيون و هواداران دست يافته و راهي سياه چالها نمود. اگر اين آمار درست باشد بايد گفت كه عبيدالله تقريبا بر دو سوم بيعت كنندگان با مسلم ـ كه از هواداران امام حسين(علیه السلام) بودند ـ دسته يافته و آنها را راهي زندانها و شكنجهگاهها كرد كه اگر آنها به زندان نميافتادند، چه بسا كوفه در موقع حضور امام حسين(علیه السلام) شكل ديگري به خود ميگرفت و يا لااقل براي امام ياران بيشتري از كوفه بسيج ميشدند. 3. تطميع مردم به پول، مقام، جايزه : سومين عاملي كه باعث شد تا مردم براي رفتن به كربلا و مقابله و رويارويي با امام حسين انگيزه پيدا كنند، پولها و وعده پستها و مقام هايي بود كه از سوي عبيدالله به مردم ـ به ويژه اعيان و شخصيتهاي كوفه ـ داده شد. آن پولها، آن قدر مردم را شتاب زده كرد كه براي دريافت آن بر يك ديگر پيشي ميگرفتند!! هم چنين براي دريافت آن پستها به گونهاي مست و «لايعقل» گرديده بودند كه آزادي فكر و انديشه از عواقب امر را از آنها گرفته بود. بدين جهت اين وعدهها بسيار كارساز بود؛ اگرچه براي بسياري از آنها جز ضرر و زيان، سود ديگري نداشت. مجلسي مينويسد: عبيدالله بن زياد ـ كه از نامه امام حسين به شدت خشمگين شده بود ـ نگاهي به عمر انداخته و به او دستور داد تا به جنگ امام حسين(علیه السلام) بيرون رود و اين در حالي بود كه ولايت «ري» را به او واگذار كرده بود، ولي عمر بن سعد عذر آورد. ابن زياد گفت: پس فرمان حكومت «ري» را به ما برگردان. عمر سعد، درخواست مهلت كرده روز ديگر از ترس اين كه مبادا ولايت ري از دستش گرفته شود، رفتن به كربلا را پذيرفت.17 هم چنين شمر بن ذي الجوشن و آن ده نفري كه بدن امام حسين را زير سم اسب گرفتند در انتظار جايزه از عبيدالله بن زياد18 و يزيد بن معاويه بودند. به هر حال حضور يافتگان در كربلا دو دسته بودند: دسته اول كساني بودند كه به كمك امام حسين شتافته و علي رغم اين كه راهها به شدت كنترل ميشد ـ تا نيروي كمكي براي امام از كوفه خارج نشود ـ امّا چهرههاي محترم و سرشناسي همانند: حبيب بن مظاهر اسدي، انس بن حارث كاهلي، مسلم بن عوسجه، رافع بن عبدالله، مسلم بن كثير ازدي، زهير بن سليم ازدي، جابر بن الحجاج، نعمان بن عمرو ازدي، حلاس بن عمرو ازدي19 و عدّه ديگري از كوفيان در كربلا حضور يافته و به شهادت رسيدند. دسته دوم كساني بودند كه به قصد جنگ با امام حسين به كربلا رفتند و اين دسته چند گروه بودند: 5. دستهاي نيز جزء مرعوب شدگان سياست عبيدالله بودند كه اجبارا يا اختيارا براي جنگ با امام حسين بسيج شده و براي اين كه پرونده سياهي براي آنان تشكيل نشود حاضر به رفتن كربلا شدند. توده مرمد جزء اين گروه بودند. 6. گروه ديگر افراد غافل و بيخبري بودند كه نه شخصيت اهل بيت ـ خاصه امام حسين ـ را درك كرده بودند و نه از كفر خليفه جديد خبري داشتند و از سوي ديگر با تبليغات سوء عليه امام حسين ـ كه وي بر ضد خليفه مسلمانان قيام نموده و از دين خروج كرده ـ با اين انگيزه در كربلا شركت جستند. چنان چه ميخوانيم كه عمرو بن الحجاج براي تحريك مردم به جنگ با مام حسين در روز عاشورا فرياد ميزد: قاتلوا من مرق عن الدين و فارق الجماعة؛ بجنگيد با كسي كه از دين خدا برگشته و از صف مسلمانان بيرون رفته است و امام نيز در پاسخ اين شخص فرومايه فرمود: واي بر تو اي عمرو! آيا مردم را به اين بهانه و اتهام كه ما از دين خدا خارج شدهايم به جنگ و ريختن خون ما تشويق و ترغيب ميكني؟! آيا
نظرات شما عزیزان:
[ یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:چرا كوفيان به جنگ امام حسين (علیه السلام) رفتند؟ , ] [ 20:19 ] [ اکبر احمدی ]
[
|
|
[ تمام حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ متعلق : به اکبر احمدی می باشد ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |