مشعل هدایت قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
| ||
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان
تبادل
لینک هوشمند
پيوندهای روزانه
لینک های مفید |
محمد بن مسلم گفت از كوفه بطرف مدينه خارج شدم مريض و سنگين بودم ، بحضرت باقر(ع ) عرض شد كه محمد بن مسلم مريض است ، آنجناب بوسيله غلامى شربتى كه سر پوش پارچه اى بر روى آن بود فرستاد، غلام شربت را آوره گفت بمن دستور داده اند تا نخورى از اينجه نروم همينكه شربت را بدهان نزديك كردم بوى مشك از آن ساطع بود. ديدم بربتى خوش طعم و سرد است وقتى آشاميدم غلام گفت حضرت باقر(ع ) فرموده بعد از آنكه خوردى حركت كن بيا. از فرمايش آنجناب در انديشه شدم با اينكه قبل از آشاميدن قدرت برروى پا ايستادن را نداشتم شربت كه در شكمم داخل شد مثل اينكه در بندهاى آهنين بسته بودم همه باز شدند بدر خانه آنسرور آمده اجازه ورود خواستم (فصوت لى صح الجسم ادخل ادخل ) با صداى بلند فرمود خوب شدى داخل شو، داخل شو. نظرات شما عزیزان: |
موضوعات وب
آرشيو مطالب
لینک های مفید
امکانات وب |
[ تمام حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ متعلق : به اکبر احمدی می باشد ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |