در علم پزشكي، آثار غذاهاي مختلف بر بدن ارزيابي و سپس با توجه به اصالت تن در طبّ ظاهري، به كارها و غذاهاي مفيد براي بدن توصيه و از اعمال و خوراكي مضرّ، نهي ميشود، اما در طبّ باطني با توجه به اصالت روح ملكوتي گفته ميشود كه رعايت تقواي الهي سودمند و سبب شكوفايي درونی انسان است و اين اصل اصيل، انسان را در فرقگذاري میان حق و باطل، توانا ميسازد: "إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا"؛34همانگونه كه در بُعد منفي گفته ميشود: "ظلم و ستم، جفا به روح الهي است"، در بُعد مثبت، تقوا سبب بصيرت است.35
امروزه بشر با اين که خود را از پيشرفته ترين نسل ها مي داند، بخش مهمی از درمان انسان را از آزمايش های خود بر روی حیوانات به دست مي آورد و میان دامپزشکی و طبّ تفاوت چندانی قائل نیست و انسان را نیز حيواني می دانند که سخن می گوید و فکر می کند! به همین دلیل، آنچه در آزمايشگاه ها درباره موش ها به دست می آورند، در درمان انسان نیز به کار می گیرند!
اینان انسان را همان حيوان ناطق پنداشته اند؛ حال آنکه براساس آیات قرآن کریم، خدای مبدِع به انسان، جز این حيات ظاهري، حياتی دیگر بخشیده: "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُم"36و به جز این درمان های جسمی، آب زندگانی دیگري ارزانی داشته که انسان به ظاهر زنده (و در واقع مرده) را حیاتی حقیقی می بخشد و حيات ظاهری در برابر آن، چیزی جز مرگ نیست.
برپایه آیه فوق، گروهی از انسان ها فقط حيات حيواني دارند؛ یعنی "حيوان بالفعل" و "انسان بالقوه" هستند: "ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الأمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُون"؛37"إِنْ هُمْ إِلا كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ"38و اگر اين قوّه را به واسطه انبيا(ع) شکوفا نسازند: "وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول"،39 انسان حقیقی نخواهند شد40و اين همان ره آورد معرفتي قرآن كريم است كه جامعه بدون قرآن، مريض و انسان بدون وحي، بيمار است: "وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلا خَسَارًا".41
در طبّ جسمانی، ممكن است پزشکی در عين حال که خود بیمار است، بتواند بیماری دیگر را درمان كند، امّا در طبّ روحانی چنين نيست؛ مثلاً اگر جان يك دانشمند حوزوي يا دانشگاهي مريض باشد، هرگز توان تربيت ديگران را نخواهد داشت: "خفته را خفته كِي كند بيدار"؛ پس انسان باید پیش از درمان تن خود يا ديگري، به معالجه قلب و نفس خود بیندیشد و پیش از اينكه به معالجه جان بپردازد، بايد سري به خويشتن خويش زند تا از سلامت درون یا بیماری آن آگاهی یابد.42
یکی از تفاوت های بيماري هاي جسمي با درونی آن است که امراض ظاهری، معمولاً با درد همراه است و شخص مريض از بيماري خود آگاه ميشود، اما بيماري هاي اخلاقي و روحي چنین نيست و این ناآگاهی، خود نوعی بيماري است که رهبران الهي با نهي از منكر و يادآوري كيفر الهي، می کوشند انسان ها را از بيماري های خود آگاه سازند، ولي بيماراني كه از يادآوري مرض خود ميرنجند، طبيب را دشمن خويش ميپندارند و اين رنجش نيز نوعي بيماري اخلاقي است؛ زيرا پزشك بايد عضو دردمند را نشان دهد و در صورت لزوم، آن را قطع كند تا ديگر اعضا سالم بمانند.43